همراه با شهدای مدافع حرم/ شهید سجاد دهقان
.
در طی بیش از دو سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه
سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق
علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای
گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای
استان فارس ادامه یافت. همچنین در ادامه با شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی
شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات
بیماران جنگیدند آشنا شدیم و 9 شهید مدافع سلامت دانشگاه را در این بخش معرفی
کردیم. در ادامه با شهدای مدافع حرم آشنا می شویم که مطلب امروز بخش همراه با شهدا
به شهید «سجاد دهقان»، از شهدای مدافع
حرم استان فارس اختصاص دارد.
شهید
سجاد دهقان
تاریخ و محل تولد: 11/2/1362 نوجین فراشبند
تاریخ و محل شهادت: 17/11/1394 شهر حلب در سوریه
شهید «سجاد دهقان» یازدهم اردیبهشت ماه سال 1362 در روستای
نوجین فراشبند دیده به جهان گشود. او دانشجوی رشته شیمی پالایش گاز مرکز آموزش
علمی کاربردی کازرون بود و در مقطع کاردانی رشته برق دانشگاه حضرت امام حسین (ع) نیز
موفق به تحصیل شده بود.
شهید دهقان بعد از سال ها خدمت در سپاه در آذرماه سال 1394
در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (س) عازم سوریه شد و سرانجام در عملیات آزادسازی
نبل الزهرا (س) در حومه شهر حلب که 4 سال در محاصره نیروهای تکفیری بود، در
تاریخ 16 بهمن ماه 1394با اصابت گلوله به پهلویش، به فیض شهادت رسید. او یکی از هفت شهید تیپ تکاور امام سجاد (ع) در شهرستان
کازرون بود.
پیکر
این شهید مدافع حرم، در روز 20 بهمن ماه 1394 به همراه سردار شهید غلامی تشییع شد.
سردار غلامی نیز همراه با شهید دهقان در یک روز اعزام و در یک روز به شهادت رسید و
گلزار شهدای شهر کازرون، میزبان ابدی این دو شهید بزرگوار شد.
خاطرات
شهید از زبان همسرش:
- آشنایی من و سجاد از طریق خانواده ها و به شکل کاملاً سنتی بود. اولین باری
که با هم صحبت کردیم از طریق تلفن بود. سجاد به من گفت که: زندگی کردن با یک نظامی
سخت است. باید خودتان را برای روزهای سخت و هر اتفاقی در آینده آماده کنید. من هم
پذیرفتم؛ چرا که سجاد همان کسی بود که در نظر داشتم. در حقیقت بیشتر با خدا بودنش
من را مجذوب کرده بود؛ زیرا اعتقاد داشتم کسی که با خدا باشد می توان
به او اعتماد کرد و تکیه گاه محکمی برای زندگی خواهد بود. من هم در
پاسخ به سجاد گفتم: الگوی من در زندگی حضرت فاطمه (س) است و تا آنجا که بتوانم سعی
می کنم فاطمه وار
کار و زندگی کنم و او از این بابت، خدا را شکر کرد.
- سجاد همیشه دائم الوضو بود. حیا و سر به
زیری اش زبانزد خاص و عام بود. کمک به فقرا را هرگز فراموش نمی کرد. از غیبت کردن متنفر
بود. به نظر من یکی از دلایلی که باعث شد سجاد خودش را به جمع شهدای دفاع از حرم برساند، اخلاص و پاکیاش بود. آن قدر به شهدا ارادت
داشت که اکثر اوقات تصاویر و فیلم های شهدا را نگاه می کرد و با آنها درد دل می
کرد. بارها به من میگفت: دعا کن من هم شهید شوم.
- به خاطر موقعیت کاری اش همیشه نگران شهادتش بودم. خودم می دانستم که او به آرزویش یعنی شهادت خواهد
رسید. بار چهارم به من گفت که قرار است یک ماهی برود سوریه و این آخرین اعزامش
بود. نمی دانم یک حس عجیبی در وجودم به من می گفت:
این آخرین باری است که او راهی می شود و بازگشتی برایش نیست. آخرین اعزامش
29 آذرماه 1394 شب یلدا بود. هر بار که یکی از دوستانش شهید می شد
خیلی غصه می خورد و می گفت: من از دوستانم جا مانده ام.
همیشه می گفت: دعا کن که من شهید شوم. من هم می گفتم:
الان نه، در 50 سالگی. او هم می گفت: شهادت باید در جوانی باشد. می گفتم:
بعد از شهادتت من با دو بچه چه کار کنم؟ اما سجاد می گفت:
تو هم مثل بقیه همسران شهدا. یک بار از او خواستم دیگر به ماموریت سوریه نرود، گفت:
جواب حضرت زینب (س) را در قیامت چه می دهی؟
فرازی
از وصیت نامه شهید:
... ای کاش به خرابه نشین شام می رسیدیم. ای کاش به سه ساله
دلتنگ پدر می رسیدیم. ای کاش به تشت حامل سر مبارک می رسیدیم. ای کاش خیزان به لب
نشسته می رسیدیم. ای کاش به سه ساله به غم پدر نشسته می رسیدیم. ای کاش به زینب در
جوانی پیر شده می رسیدیم ...؛ ولی چه حیف که نرسیدیم ولی می دانیم که مادری هست که
هنوز هم مدافع ندارد، می رویم که ثابت کنیم که بانوان این آل الله مدافع دارند و
می رویم که ثابت کنیم این چنین است ...
مرا در کنار مادرم در صورتی که
ممکن باشد دفن کنید. بر روی سنگ مزارم بنویسید: سه ساله رسول الله(ص) را دق دادند.
آل الله را به مجلس شراب بردند... امان از بی بصیرتی. مادر پهلو شکسته غریب مدینه!
آمدیم که مدافعت باشیم... امیدوارم که هر کسی در هر کجای دنیا حقی از من به گردن
دارد، مرا حلال کند... از همسر عزیزم هم متشکرم امیدوارم که مرا حلال کند...
نظر دهید